رمان پدران و پسران را مهری آهی به فارسی برگردانده و انتشارات ناهید آن را چاپ کرده است. این هفته در بر خط داستان با این رمان آشنا شوید.
فکر میکنم دیگر زمان آن رسیده است که رمانی روسی را معرفی کنم، آن هم رمانی که نامش در لیست 1001 کتاب خواندنی قبل از مرگ آمده است .« پدران و پسران » اثر ایوان تورگنیف روسی سروصدایی در روسیه قرن نوزدهم به وجود آورده است که باعث میشود فکر کنیم مگر تورگنیف از چه چیزی در رمانش حرف زده است؟!
رمان «پدران و پسران» دارای موضوع بسیار سادهای است؛ داستان رویارویی دو نسل است در روسیه قرن نوزدهم . نسل پسرانی که قید سنت و تاریخ را زدهاند و به سمت غرب و انسانگرایی رفتهاند و نسل پدران آنها که هنوز در قید و بند خانواده و اشرافیگری و آیینها هستند .
بازاروف قهرمان داستان در واقع نماینده نسل پسران است، کسی که تورگنیف او را نیهیلیست مینامد یعنی کسی که در برابر هیچ مرجع قدرتی سر خم نمیکند و هیچ اصلی را نمیپذیرد. آدمی سر زنده، مغرور و علمگراست خود را طبیعیدان میداند و به هرجا که سفر میکند دنبال شناخت بدن حیوانات است. با دوستش به دیدن خانواده ی او میروند و بیشتر ماجراها در ملک دوستش روی میدهد. او صبحها قورباغه را تشریح میکند و در سر سفره به بحث مینشیند و همه چیز را انکار میکند. علیالخصوص نسبت به عشق و ایمان مذهبی واکنش بسیاری دارد، با اینکه خودش عاشق شده است عشق را رمانتیکشدن بیهوده میداند و با اینکه با پدر و مادری مذهبی پرورش یافته است مذهب را بیفایده میپندارد. بازاروف نیهیلیست، پوزیتیویست و کسی است که او را اولین بلشویک دانستهاند.
«من فقط میخواهم بگویم شخصی که تمام عمر خود را وقف عشقبازی با یک زن نماید، چون امکان این کار از او سلب شود خویشتن را میبازد به قدری بیچاره میشود که به درد کار دیگری نمیخورد …» ص 62
در این رمان علاوه بر اختلاف بین نسلها، اختلافات کارگر و کارفرما، ارباب و دهقان، زن و مرد، انقلابی و محافظهکار را در جامعهی روسیه قرن نوزده بیان میشود .
« اگر زنی را دوست داشتید، تلاش کنید به او برسید. اما اگر موفق نشدید، سراغ زن دیگری بروید. دنیا بزرگ است!»
داستان، شکاف نسلها را در جوامع به خوبی نشان میدهد، شکافی که همواره وجود داشته است اما با ظهور تجدد و مدرنیته بیشتر بارز میشود. داستانی که در موازات داستان بازاروف میخوانیم، قصهی نیکولای کیرسانف و پسرش آرکادی است. داستان آنها طنز تلخی دارد تا جایی که کیرسانف به یاد میآورد که زمانی خودش هم مثل پسرش آرکادی سرکش بود. تلاشهای او برای نزدیکشدن به پسرش و جوانان دیگر بی فایده میماند.
بازاروف به دوستش که عاشق دختری شده و میخواهد با او ازدواج کند میگوید :” تو برای زندگی تلخ و بینمک، یعنی زندگی منفرد ما خلق نشدی. در تو نه جسارت و نه بغض هست، فقط شجاعت و گستاخی جوانی موجود است و این به درد کار ما نمیخورد. شما نجبا جز آنکه بزرگوارانه تسلیم شوید و یا به جوش و خروش در آیید، نمیتوانید قدم مهمی بردارید … و این هم اررزشی ندارد. مثلا شماها نمیجنگید و خود را شجاع تصور میکنید. اما ما میخواهیم بجنگیم. میفهمی، گرد و خاک ما چشمان تو را کور خواهد کرد، اعمال ما تو را لکهدار خواهد کرد … تو اصلا به ما نرسیدهای، تو بدون اینکه مایل باشی، از خودت خوشت میآید. دوست داری به خود دشنام دهی، ولی ما از این کار حوصلهمان سر میرود. ما اشخاص دیگری را لازم داریم، ما دیگران را باید بشکنیم .”
پدران و پسران ، مشهورترین رمان تورگنیف نویسنده روسی است. آن چنان که از اسم آن پیداست، بازاروف، شخصیت اصلی این رمان، نماد انقلاب است. نماد سرپیچی از قوانین قدیمی و کهنه. انقلابی که اگرچه به باورهای جدید نمیانجامد، اما پدران را طرد میکند، سبب شکاف نسلها میشود و به بیحاصلی پسران میانجامد. بازاروف بعد از گرفتاری در عشق، دل زده از هر نوع رابطه از خود بیزار میشود و تورگنیف تصمیم میگیرد در انتها سرنوشت شومی را برایش رقم بزند؛ تا جایی که منتقدین، بازاروف را، تنها «کاریکاتوری از نسل جدید » دانستهاند.
« مرا فراموش خواهید کرد. مرده ، رفیق زنده نیست پدرم به شما خواهد گفت که روسیه شخص مهمی را از دست داده است… این حرفها مزخرف است… ولی اعتقاد پیرمرد را متزلزل نکنید. مقصود این است که طفل نگرید…روسیه به من احتیاج دارد؟ نه معلوم میشود احتیاجی ندارد ، به کفاش و خیاط احتیاج دارد ، قصاب … من هذیان میگویم … این جا جنگل است … »ص290