به مناسب شصت و سومین سالگرد خودکشی صادق هدایت، شبگار به استقبال او میرود.
صادق هدایت فرازی دارد که نوشته است:« زمين گرد است مانند گلوله، ما خر در چمنی هستيم و پدران ما خردر چمنی بودهاند. سام پسر نريمان فرمانروای سيستان و بعضی ولايات ديگر بوده است .بالاخره هرچه باشد ما يک بابایی هستيم که آمدهايم چهار صباح تو اين ملک زندگی بکنيم. سری را که درد نمیکند بيخود دستمال نمیبندند. هر که خر است ما پالانيم و هر که در است ما دالانيم.» و منظورش از سرزمین خیالی خر در چمن، به نظر میرسد همین سرزمین خودمان است. شما هم اگر این فراز را بخوانید احتمالا خواهید گفت دمش گرم، الحق که خوب گفته است.
در مورد صادق هدایت هرچه بخواهید را پیدا میکنید. صفحه ویکیپدیای فارسی نسبتا کاملی دارد و عکسهایش همه جا پر است و کلا در موردش زیاد حرف زده شده. اما سوال ما چیز دیگری است، واقعا صادق هدایت هم خر در چمن بود؟ آیا مردی که در 19 فروردین 1330، در پاریس خودش را کشت و قال قضیه را کند، خر در چمن بود؟ این یادداشت کارنامهی صادق هدایت را به طور کلی بررسی میکند، و فراتر از آهها و وویها، و تحسینها، میخواهد شاخصهایی را از کارنامهی او استخراج کند. حتی اگر هدایت را نویسندهی درجه یکی ندانیم، و بوف کور را رمان هم حساب نکنیم، باز هم به سختی میشود از هدایت گذشت.
– سد شکنی:
هدایت گرچه خودش را کشت و در خیلی از نوشتههایش کارش ناله است، اما مرد پرکاری بود. رمان و نمایشنامه مینوشت. نقد و مقاله مینوشت. پهلوی را آموخت تا متون کهن ایرانی را به زبان روز برگرداند، از فرانسه ترجمه میکرد تا ادبیات روز جهان را به ایرانیان بشناسد، و داستان کوتاه را در ایران پیش میبرد. شاید از نظر عدهای تنوع کاری هدایت و جست و خیزش از شاخهای به شاخهای نقطه ضعف محسوب شود. شاید بشود هدایتی را تصور کرد که به طور متمرکز فقط داستان کوتاه بنویسد و مثلا بیست تا داستان با کیفیت داش آکل داشته باشد. یا هدایت مترجم را تصور کرد که تبدیل شده است به محمد قاضی. اما واقعیت این است که ما آدمهای متمرکز هم داشتهایم، حُسن هدایت همین جست و خیزش است. او در هر کدام از این عرصهها کاری کرده که پیش از او نکرده بودند. نوشتن در مورد گیاهخواری یکی از این کارهاست. رمان بوف کور یکی دیگر از این سد شکنیهاست و قهرمان منحصر به فردی مثل داش آکل، یکی دیگر. در واقع کار اصلی هدایت شکستن سدها بوده است و جابهجاکردن مرزها. دلیل تنوع هم از نظر من همین است، هدایت اگر بیشتر هم عمر میکرد سدهای بیشتری را میشکست.
– همراهی با جهان
هدایت بر خلاف بسیاری از همدورههایش که اساتید بزرگی هم بودند، و در حال ساختن دانشکدهی ادبیات فارسی دانشگاه تهران، با جهان همراه بود. شاید اگر اساتیدی مثل فروزانفر و مینوی هم نگاه وسیعتری به ادبیات جهان داشتند، سنت آموزش ادبیات فارسی به شکل دیگری رقم میخورد. اما هدایت، اگرچه شاید ترجمههایش از کافکا عالی نباشند و اگرچه تفسیرش از کافکا شاید قابل بحث باشد اما در همراه بودنش با جهان شکی نیست. ترجمهی مسخ مثال بارزی از همین مسئله است. هدایت در زمان خودش، شاهکار روز ادبیات جهان را به زبان فارسی هدیه داد. این همراهی با جهان را در نوشتههای هدایت هم میشود دید، شاید اگر هدایت میخواست همگام با داستان فارسی زمان خودش حرکت کند، هرگز بوف کور نوشته نمیشد.
– درکِ تاریخی
یک ویژگی مهم نگاه تاریخی هدایت، ایدئولوژیک نبودن اوست. به سختی میشود برچسبی به هدایت چسباند. او در مورد ایران قبل از اسلام مینویسد و تحقیق و ترجمه میکند اما پان ایرانیست نیست. ستایشگر بیچون و چرای سرزمین ایران نیست. به همان نسبت تمام انتقادهایش به کشورش باعث نمیشود از تاریخ دور شود. او مجذوب حزب توده و دستگاهش نیست، در دورانی که نویسندگانی مثل بزرگ علوی(که شاید از نظر مهارت نوشتن از هدایت بهتر هم باشد) مجذوب نگاه تاریخی توده بودند، هدایت مشغول آموختن زبان پهلوی و ترجمه از پهلوی بود. همین درک تاریخی منجر به نوشتن اثری هجو مثل توپ مرواری هم شد.
– جدیت
همین بس که در سرزمینی که همه فقط حرف میزنند، او واقعا خودش را کشت. او از آدمهایی بود که بودنشان در تاریخ با نبودنشان فرق دارد. جملهی سادهای است که در مورد عدهی کمی صادق است. صادق هدایت در سرزمین خر در چمن زندگی میکرد، اما خری در چمن نبود.
ممنون از اين نوشته . بنظر من كه هنوز درزمينه داستان كوتاه نويسنده اي بخوبي او نداريم.با قلم موثر ونگاهي تيز بين و بي رحم.حالا چقدرچنين نويسنده اي لازم داريم.
بله، درست می گویید ما واقعا لازم داریم
بله!تحلیل کوتاه و قابل تاملی است.ولی به نظر بنده بعد از گدشت بیشتر از 60 سال از مرگ این شخصیت هنوز اثارش و افکارش از فهم ودرک ما فراتر است و شاید این یکی از بزرگترین علل خودکشی صادق هدایت باشد و اگر از دید او به دنیا بنگریم متوجه میشویم که در چه قفسی بوده که حتی بعد از مهاجرت به مهد ادبیات جهان و ازادی بیان که حداقل یک قرن(حداقل)از کشور ما (کشور خر در چمن) جلوتر بوده و است باز گنجایش افکار صادق هدایت را نداشته که دست به خودکشی یا به نظر من پاره کردن جلد انسانی خود برای رها شدن میزند وباز خدا را هزاران بار شکر میکنم که توانسته همین مدت هم دوام بیاورد و این اثار گرانبها که شاید در قرنهای بعد به ارزشش پی ببرند به جا بگذارد وگرنه از دید او به جهان نگاه کردن واقعا وحشتی بی پایان است. یادش گرامی
صادق هدایت نویسنده ای بود که صدها سال از زمانِ حالِ حاضر خودش جلو بود. جسور ،بی باک،تابو شکن،روشنفکر،واقع بین،میهن پرست،ضد دین و…
من هر دفعه هر کدوم از اثارش رو میخونم با خودم میگم خدای من چطور یک ادم سالها پیش چنین دید وسیع و فکر روشن و گسترده ای داشته؟!
هنوز اثارش برای خیلی ها قابل درک نیست و به نظر من عده ی کمی هستند که هدایت پسند باشن چون دیگران از درک اثارش و نگاهش عاجز هستند.
اینکه با طنز سیاست و دین رو به چالش میکشه و واقعیت رو بیان میکنه ،مسحورم میکنه.
قلمش مسخ کنندست ،ذهنش بی نظیره و چقدر بد که نویسنده ی بزرگ و فوق العاده ای مثل ایشون درک نمیشده ،چون فراتر از درک دیگران بوده . خصوصا به خاطر اسلام ستیزی و خدانابوریش خیلی دشمن داشته و خیلی سعی داشتن تخریبش کنند و هنوزم من به سختی اثارش رو پیدا میکنم و میخونم.
اثاری که ازش منتشر میشه هم همه سانسور شده هستند،من نسخه های زیرزمینش رو میخونم.
در کل به نظر من هیچکس هنوز در ایران به گرد پای ایشون نمیرسه.
از هر لحاظ و دید و نگاهی افکارش و نگاهش فوق العادست.
به نظر من که به اندازه ای که باید از ایشون قدردانی نمیشه به دلایل خیلی زیادی خصوصا به خاطر مسائل سیاسی و دینی و…
کلا سعی دارن حذفش کنن اما نمی تونن:)
من تمام اثارش رو بارها خوندم بجز ”کاروان اسلام” که اصلا نتونستم پیداش کنم،از اون ممنوعه هاییه که اصلا پیدا نمیشه.
من دیوانه وار دوسش دارم… افکارش رو،واقع بینیش رو،نگاهش رو به دنیا،روشنفکریش،جسارتش،ضد خرافات بودنش،منطقی بودن،تنها بودنش…
چقدر تنها بود ایشون،یه ادمی که از نسل خودش اینقدر جلو بود و بین جماعتی خرافاتی و با سطح درک و فهم پایین زندگی میکرد …