کافه قصه/ فرهاد خاکیان دهکردی

۲۸ بهمن ۱۳۹۲ | ۱۹:۰۱
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 2 دقیقه

 

رمان «پیشانی شکسته‌­ی مجسمه­‌ها» به زودی توسط انتشارات نگاه منتشر خواهد شد. اولین رمان فرهاد خاکیان دهکردی، دو سال در انتظار مجوز بود. این نویسنده جوان متولد 1368 است و مهندسی صنایع غذایی خوانده است. مجموعه داستان او به نام شب‌چوپان نیز به زودی منتشر خواهد شد. کافه قصه یک داستانک از اوست.

کافه قصه/ فرهاد خاکیان دهکردی

دختر روی میز آخر، زیر عکس برج ایفل با تلفن حرف می‌زد. «جدی داره بارون می‌­آد؟ یعنی الان تو یه بارون بیشتر از من عمر کردی…بی‌خیال! بالاخره که برمی‌­گردی، مگه نه؟»
***
خندید و گفت: « از تو آینه‌­ی وسط دیدم دختره دستش رو گرفت. باقیش رو نمی‌گم بهتون؛ بد‌آموزی داره… سر بنفشه که خواستن پیاده بشن، دو تومن رو گفتم چهارتومن… پسره پنج تومن داد. ناکس»
بازخندید.
***
زن موهای طلایی را از جلو چشمش کنار زد و گفت: «می‌دونی؟ تو یه دوراهی، وقت انتخاب، همیشه اون تصمیمی که نمی‌گیری بهتره. این رو من می‌گم؛ وقتی از تصمیمی که گرفتن مث خر موندم تو گل. تو چی می‌گی؟ از تصمیمی که گرفتی راضی هستی؟»

مرد سکوت کرد. قهوه کنار دستش سرد شده بود. اشاره کرد صورت حساب بیاورند.
***
کافه‌چی از ته لیوان به کافه و آدم‌ها نگاه کرد و بعد رو به رفیقش گفت: « تو آخرش می­‌خوای چی‌کار کنی؟» رفیقش خیره به بیرون کافه بود. جواب داد: « همیشه از زور بیکاری آخرین کاری که به ذهنم می‌رسه کافه زدنه؛… اما اگر کسی بپرسه دلت می­خواد چه جوری پول در بیاری؟ می­گم دلم یه کافه می­‌خواد. راست می­‌گم. دلم یه کافه می­‌خواد که مال خودم باشه. حتی صندلی‌هاشم نشون کردم…کافه قصه.»

it is for test
مدیر
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها