هشتم آذر عقاب آسیا با ما بود

۹ آذر ۱۳۹۲ | ۱۴:۰۸
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 5 دقیقه

ویرا بعد از بازی به گزارشگر تلویزیون استرالیا گفت:«شاید اگر ما روح جنگندگی نداشتیم، اگر خدا با ما نبود، اگر این دروازه‌بان را نداشتیم، می­‌باختیم.» من یادم هست که امتحان را با چه سرعتی تمام کردم. من همیشه اولین نفر برگه را تحویل می‌­دادم، ولی این‌بار وقتی مراقب امتحان زبان تا ته سالن رفت و برگشت من برگه را بهش دادم. مراقب متعجب گفت:«تموم شد؟» گفتم:«فوتبال آقا.» دویدم. دوستانی که منتظر بودند تا من جواب­‌ها را برسانم با خشم و حسرت و اندوه نگاهم می­‌کردند، اما دو ساعت بعد مرا بخشیده بودند. آن روز، تقریبا کارکردی شبیه کریسمس داشت، هم تاریخ ما نو شد، هم همه هم‌دیگر را بخشیدند.

البته که ما با ویرا بدترین برخورد ممکن را کردیم. همه چیز به کنار، ویرا به خاطر برداشتن سیگارش از روی چمن استادیوم ملبورن جایی در قلب ما دارد. مردی که بعدها گفت به خاطر مادرش سیگار را انداخته (یا حافظه من اشتباه می­‌کند؟!) این مرد دوست داشتنی که ما را به جام جهانی برد، و پاشازاده را از نیمکت به خط دروازه ما رساند تا توپ را بیرون بکشد و ما بیشتر گل نخوریم، یک روز که از پله­‌های هتل پایین آمد ایویچ را دید. از دیدن یک مربی بزرگ خوشحال شد و بعد فهمید چطور بازی خورده است. قطعا ویرا مناسب هدایت تیم ملی ما در جام جهانی نبود، اما این تیم نهایتا سهم ایویچ هم نبود. جلال طالبی با سیبیل­‌هایش در جام جهانی روی نیمکت نشست. از گوشه سیبیلش تیم را هدایت کرد و بعدها با همان سیبیل در لبنان حذف شدیم.

به خانه که رسیدم ایران یک هیچ عقب بود. لعنت بر شیطان، ما تیم ضعیف‌­تر بودیم. اقلا این‌طور به نظر می‌­رسید. هری کیول و مارک بوسنیچ و بازیکنان دیگر استرالیا ایران را توی قوطی کرده بودند. از آن روزهایی بود که توپ­‌ها گل نمی­‌شدند، وگرنه ما در نیمه اول چهار پنج تا روی شاخ‌مان بود. حضور عقاب آسیا واقعا تاثیر داشت. بازی که دو هیچ به سود استرالیا شد، واقعا کسی فکر می­‌کرد به بازی برگردیم؟ من ته دلم امید داشتم، اما چرا؟ چون آن سال هم مثل امسال روی نوار برد بودیم. سال قبلش خاتمی را رییس جمهور کرده بودیم و اوضاع‌مان کمی تا قسمتی مرتب بود. یک آدم بدبین توی جمع رفقایمان بود، سر انتخابات خاتمی شرط بسته بودیم که من بردم. سر این بازی هم شرط بسته بودیم و من واقعا دلم نمی­‌خواست ببازم.

گل دوم استرالیا با یک تصویر در ذهن من ثبت شده است: پوزخند تری ونه بلز. آقای تری، مربی اسبق بارسلونا و تیم ملی انگلستان در آن لحظه همه چیز را تمام شده می‌پنداشت و این بزرگ‌ترین اشتباه در جنگ است. هروقت از پیروزی مطمئن باشید، شکست در چند قدمی شما خواهد بود. تماشاگر آشوبگر استرالیایی پرید و تور دروازه را پاره کرد. بازی چند دقیقه قطع شد و همین چند دقیقه برای جمع و جور شدن تیم ایران کافی بود. همین چیزهای کوچک این بازی را دراماتیک کرده است و ماندگار. همین پاره شدن تور، همین پوزخند و همان سیگاری که ویرا از زمین برداشت.

باید قبول کرد گل اول ایران بیشتر شبیه یک شوخی بود. یک شوخیِ بسیار جدی. اصلا معلوم نشد چطور از بین چهار پنج دفاع خداداد عزیزی توپ را قل داد به سمت دایی، و حرکت کریم باقری خودش یک شوخی بود. علی دایی کاملا روی توپ مسلط بود، ولی کریم اجازه نداد دایی ضربه بزند، پرید و خوابید روی زمین و توپ را گل کرد. البته نباید ابراهیم تهامی را فراموش کنیم، سماجت او بود که این گل را برای مثلث طلایی ایران ساخت. بازی دو ـ یک شد. امید برگشت. ایران حمله می­‌کرد، دفاع می­‌کرد و استراتژی مشخصی نداشت. اما در همین دقایق و ثانیه­‌ها از هشتم آذر 1377 بود که احتمالا بهترین لحظه در زندگی حرف‌ه­ای جواد خیابانی شکل گرفت، او یک لقب به یاد ماندنی به خداداد عزیزی داد: غزال تیزپای فوتبال آسیا. از همان روز تا الان همه تلاشش را کرده تا یک حرکت مشابه دیگر انجام دهد ولی نتوانسته است. همه­ سوتی­‌هایش به کنار، جواد خیابانی در آن لحظه دوست داشتنی بود.

ایران 2 ـ استرالیا 2 و پوزخند آقای تری پر شد و رفت پشت حصارها گم شد. حالا ما در جام جهانی بودیم. استرالیایی­‌ها دو تا سیلی محکم با فاصله چهار دقیقه خورده بودند، حالا ما بدو، توپ بدو، هری کیول بدو، و عقاب آسیا توپ رو مهار می‌کنه. داور وقت اضافه رو اعلام می­‌کنه. سوت پایان بازی و انفجار. انفجار در چمن ملبورن. انفجار در میان ایرانی­‌های دنیا و انفجار در شهر ما تهران. الان دیگر هر بازی مهمی که هست ما منتظریم ایران ببرد بپریم بیرون دادار و دودور ولی روز بازی ایران ـ استرالیا کسی منتظر نبود، برنام‌ه­ای نبود. همه چیز خیلی خودجوش و مردمی اتفاق افتاد. روز خوبی بود.oghabeasia-عقاب آسیا

در مورد بازی می توانید این فیلم را از برنامه نود تماشا کنید و خلاصه بازی را از این‌جا، اگر در مورد جزییات بازی اطلاعاتی خواستید به صفحه ویکیپدیای بازی مراجعه کنید.

کارشناس فیلمنامه نویسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و دانشجوی دکترای پژوهش هنر در دانشگاه تربیت مدرس. فیلمنامه نویس، و نویسنده رمان های سیاسیا در شهرمارمولک ها، ماجرای خونزاد و ماجرای کفترکش و منتقد و نویسنده در مجله شبگار
امین حسینیون
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها
tahmineh
10 سال قبل

مثل هميشه قلمت شيرين است

امیر
10 سال قبل

هر چقدر توی بازی رفت خدا با اونا بود توی بازی برگشت با بود( و البته توی بازی برگشت بیشتر با ما بود:))))