گفتم حالا که بحث نوبل و آلیس مونرو برنده نوبل ادبیات امسال داغ است، من هم یکی از داستانهای کوتاه او را اینجا بگذارم. داستان «ماسه» ترجمه گیل آوایی. مثل بیشتر داستانهای آلیس مونرو، در این داستان کوتاه هم خانواده و ارتباط اعضای خانواده با هم، به خصوص مادر موضوع اصلی است. راوی اول شخص، از زندگی و دوران کودکی و از خیانت مادرش به پدر میگوید. شخصیت مادر مثل شخصیتهای زن داستانهای مونرو، پیچیده است. آلیس مونرو را استاد داستان کوتاه معاصر میدانند و در همین داستان خیلی کوتاه «ماسه» هم استادی ایشان ثابت شده است. بخشی از داستان را بخوانید:
«او زیبا بود و به اندازه کافی جوان که به جای یک هنرپیشه زن اشتباه گرفته شود. او هم شروع کرده بود مانند یک هنرپیشه لباس بپوشد. شال و دامن بلند و گردنبندهای آویزان. او موهای خود را رها و افشان میکرد و آرایش کردن را قطع کرده بود. البته من در آن زمان نفهمیده بودم و دقت نکرده بودم.»
گراهام گرین نویسنده و شاعر انگلیسی در داستان ” The End of the Party “ داستان دو برادر دوقلوی همسان را مینویسد. پیتر و فرانسیس که اختلافات عمیق روانی با هم دارند. به نظر میآید در هنگام تولد، فرانسیس که کوچکتر است، دچار ضربه روانی شده است. خانواده برای سالروز تولد آنها مهمانی میگیرد و در آن بچهها بازی قایم موشک در تاریکی را انجام میدهند. پیتر که ترس و نیازهای برادر آسیب پذیرش را میشناسد حدس میزند که او کجا پنهان شده است. در آخر وقتی چراغها روشن میشود همه مهمانان وحشت میکنند.
داستانهای کوتاه گراهام گرین را به عنوان داستان کلاسیک ژانر وحشت به سبک انگلیسی میدانند؛ در آنها بدون نشان دادن صحنههای خشونتآمیز فیزیکی، ترس وجود دارد. این بخشی از ترجمه داستان است:
«فرانسیس به طور ناگهانی میچرخد پشت پیتر و بازوهایش را دور صورت او میاندازد و جلو دهانش را میگیرد. قلب پیتر از هیجان تند تند میزند، بعد مینشیند و داد میزند: بلند شین! پیتر شانه فرانسیس را تکان میدهد، اما چشمان او بسته ماندند.»
و بالاخره، داستان ایرانی این هفته «پروانه» از محمد طلوعی است که در مجموعه داستان «من ژانت نیستم» نشر افق چاپ شده است. راوی خیلی راحت و ملموس برایتان از زندگیاش میگوید. اگر برایتان درد و دلها، شیطنتها، برنامههای یک مرد و چند تا خاطره از او جالب است، داستان «پروانه» را تجویز میکنم. این قسمت از داستان جالب است:
«ابوترابی زن ندارد، دختر ندارد، خواهرزاده ندارد، هیچ موجود ظریفی که به خاطرش چهارشنبه را زود بیدار شوم و همساز صدایش بشوم و این را هیچجور مریم باور نمیکند. دنبال چیزی میگردد که بهانه کند و نگذارد بروم اما پیدا نمیکند. حتی یکباری پرسید ابوترابی از آن پیرمردهایی نیست که پول میدهند تا ترتیبش را بدهند و من حسابی خندیدم، مریم هم خندید.»
به زعم بسیاری نوبل مهمترین جایزه در جهان جوایز است؛ نوبل آلیس مونرو برای من ارزشمند است. نه به خاطر زن بودن او (جنسیت ملاک درستی برای داوری کار هنری نیست) بلکه به خاطر اینکه او نویسنده داستان کوتاه است. این جایزه توانست اهمیت این فرم از داستاننویسی را نشان دهد. انگار نور امیدی در دل نویسندگان داستان کوتاه روشن کرد.
لینک داستان ” The End of the Party