مترجم، سرآشپز، نویسنده، نجف دریابندری

۵ بهمن ۱۳۹۳ | ۰:۵۷
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 6 دقیقه

نجف دریابندری را همه می‌­شناسیم به اسم، نیلوفر شاندیز ما را به سفری کوتاه در زندگی او می‌برد. با شبگار همراه شوید.

همین چند وقت پیش در شبکه‌های اجتماعی چالشی راه افتاد به نام معرفی ده کتاب تاثیرگذار عمر. یک نگاه اجمالی به لیست دوستان و آشنایان و اهالی ادب و فرهنگ، من را به این نتیجه رساند که کتاب‌های خارجی با ترجمه‌های ماندگار طرفدار بیشتری داشته است. احتمالا شما هم این جمله را بارها شنیده‌اید که ادبیات ایران مدیون مترجم‌های آن است. تقریبا محال است اهل مطالعه باشید و  اسم «نجف دریابندری» به گوش‌تان نخورده باشد. کسی که شصت سال است به فرهنگ و ادبیات کشور خدمت کرده و به زعم من، یکی از پنج مترجم برتر ادبیات ایران است.

«نجف دریابندری» در سال 1309 در آبادان به دنیا آمد. تاریخ دقیق تولد او مشخص نیست اما در شناسنامه‌اش اول شهریور 1308 ذکر شده. پدرش ناخدا خلف دریابندری بود و علاقه داشت پسرش زودتر به مدرسه برود. نجف دوره‌ی ابتدایی را در مدرسه‌ی 17 دی گذراند و وارد دبیرستان رازی شد، اما سال سوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و به دنبال کار رفت.

در آن سال‌ها، حضور انگلیسی‌ها در آبادان و اهواز، نجف را به آموختن زبان انگلیسی علاقمند کرد. 1329 اولین ترجمه‌هایش سه داستان کوتاه از ویلیام فاکنر بود که در کتابی به عنوان «یک گل سرخ برای امیلی» به چاپ رسید. در سال 1333 وقتی که فقط 24 سال داشت، اولین ترجمه‌ی رمان بلندش یعنی «وداع با اسلحه» نوشته‌ی ارنست همینگوی را برای چاپ به تهران فرستاد. در همان سال‌ها به دلیل فعالیت‌های سیاسی به زندان افتاد اما زندان سبب خیر شد. او به فلسفه علاقمند‌ شد و در حبس، کتاب «تاریخ فلسفه‌ی غرب» برتراند راسل را ترجمه کرد (نشر سخن). چند سال بعد از زندان، او  به سردبیری انتشارات فرانکلین گماشته شد و در همان سال‌ها به ترجمه‌ی آثار رمان‌نویسان بزرگ آمریکایی مشغول شد. «پیرمرد و دریا» و «برف‌های کلیمانجارو» اثر ارنست همینگوی، «هاکلبری فین» اثر مارک تواین، «بازمانده­ی روز» کازو ایشی گورو، «تاریخ سینما» از آرتور نایت، «خانه‌ی برناردا آلبا» فدریکو گارسیا لورکا و….

نجف مدت هفده سال با موسسه فرانکلین همکاری کرد و در سال 1354 این همکاری پایان یافت. پس از آن به استخدام سازمان رادیو و تلویزیون برای ترجمه‌ی متون فیلم‌های خارجی درآمد که پس از انقلاب از آن‌جا هم بیرون آمد تا به طور جدی‌تری به ترجمه و تالیف بپردازد.

از ترجمه‌های سرشناس او در این دوره می‌توان از «یک گل سرخ برای امیلی» (با اضافه کردن سه داستان به کتاب قبلی) و «گور به گور» ویلیام فاکنر، «رگتایم» و «بیلی باتگیت» از ای.ال دکتروف، «معنی هنر» از هربرت رید و «پیامبر و دیوانه» نوشته‌ی جبران خلیل جبران، نام برد. مجموعه مقاله‌هایش با عناوینی چون: «از این لحاظ»، «به عبارت دیگر» و «در عین حال» به چاپ رسیده است.

وقتی تصمیم گرفتم یادداشتی درباره‌ی «نجف دریابندری» بنویسم، مروری کردم و دیدم همه‌ی نقل قول‌ها حاکی از این است که او فراتر از یک مترجم است. او شناخت کاملی از زبان و تاریخ و فرهنگ ایران و آمریکا دارد. علاوه بر آن مرد سخن‌ساز و طنزپردازی بود که همیشه با نقل حکایات و داستانک‌های بامزه، محفل را گرم می‌کرد. اما با سکته‌های متعددی که این سال‌ها داشته تبدیل شده به مردی گوشه‌گیر که در جمع کتاب می‌خواند و قسمت اعظم حافظه‌اش را از دست داده است.

او بیش از آن‌که مترجم باشد نویسنده است، این را در مقدمه‌ای که برای کتاب‌هایش می‌نوشت می‌توان دید. مقدمه‌ی کتاب‌هایش با نثر بی‌مانند، نشان از بینش و آگاهی او، به تنهایی راهگشای خوانندگان است. او در مقدمه‌ی «پیرمرد و دریا» از قول ازرا پاوند نوشته است:«نوشته‌ی خوب خبری است که خبر می‌ماند.»

نجف درس آموخته‌ی دانشگاه نیست در واقع او خودآموخته است. جالب است که از این لحاظ به ارنست همینگوی، که داستان‌هایش به زندگی و تجربه‌های خودآموخته‌اش نزدیک بود، شباهت دارد.

خود او در مقدمه‌ی «وداع با اسلحه» می‌نویسد:«سبک همینگوی به وجود آمد، اما مکتب همینگوی به وجود نیامد. زیرا از میان گروه کثیری که در اروپا و آمریکا به تقلید از او پرداختند ـ و می‌توان گفت که پس از ظهور همینگوی کمتر نویسنده‌ای از تاثیر او برکنار ماند ـ هیچ‌کدام راز اصلی کار همینگوی را تماما درنیافتند.»

 

1

در مقدمه‌ی «رگتایم» او علاوه بر بررسی کتاب به عنوان یک اثر ادبی، به بررسی بخشی از تاریخ آمریکا می‌پردازد که حاکی از شناخت و مطالعه‌ی او در باب ادبیات و تاریخ آمریکا است. هم‌چنین توضیحات فرامتنی من باب هنر، مدرنیته، سینما، تاریخ کشورهای دیگر، اهداف نویسنده و حتی شخصیت‌های داستان و روند داستان. او فراتر از یک مترجم می‌نویسد و دید شخصی خود را هم مانند یک مولف وارد می‌کند. که البته این موضوع گاهی مورد انتقاد قرار می‌گرفت. می‌گویند دریابندری اگر مطلب در چارچوب خاصی نباشد آن را ترجمه نمی‌کند. در واقع کارش مغرضانه است. جواب او به این نقد در مصاحبه‌ای در سال 1368 با مجله آدینه این بود :«خود بنده این‌طور می‌فرمایم که اولا در مغرضانه بودن کار من شکی نداشته باشید؛ چون خودم در این باره شکی ندارم. هر نوشته‌ای را که من ترجمه کردم به این دلیل بوده است که می‌خواستم با انتخاب آن و با در آوردن آن به زبان فارسی خوانندگان را بر حسب آن نوشته تحت تاثیر قرار بدهم، و غرض‌ورزی بالاتر از این نمی‌شود.»

با این اوصاف برخی از کسانی که در حوزه‌ی تئاتر هستند معتقدند ترجمه‌ی دریابندری از نمایشنامه‌های ساموئل بکت کامل نبوده؛ در واقع در متون فرمال و ابزورد بکت، بومی کردن ترجمه به متن آسیب زده است. شاید بتوان گفت نجف دریابندری در حوزه‌ی ادبیات داستانی و رمان شناخت و تسلط بیشتری دارد تا ادبیات نمایشی. عده‌ای هم توافق نظر دارند که ترجمه‌ی نجف دریابندری از نمایشنامه‌ی «در انتظار گودو » نوشته‌ی ساموئل بکت، بهترین و روان­‌ترین ترجمه‌ی موجود در بازار است.

نجف دریابندری شصت سالی است که در عرصه‌ی فرهنگ و ادب ایران حضور دارد، وی موفق به دریافت جایزه‌ی تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا شده است. درباره‌ی کتاب «مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز»، مقاله‌ها و خاطرات زیادی نوشته شده است، این‌که این کتاب فراتر از یک کتاب آشپزی است، بلکه راه و روش زندگی است و قلم او به قدری جذاب است که خواننده دوست دارد مثل یک رمان عاشقانه آن را بخواند.

وی معتقد است توجه مترجم باید به زبان فارسی باشد، تمام فکر و ذکرش زبان فارسی باشد، باید مدام در حال آموختن از متون جدید و قدیم، از شعر و نثر، از مردم کوچه و خیابان، و از کَس و کار و دوست و غریبه و زن و بچه و هم‌چنین از خودش.

«من دانشکده‌ی ادبیات هیچ‌وقت نرفتم. درس و مدرسه را همان‌طور که زود شروع کرده بودم، زود هم رها کردم. سال نهم مدرسه که بودم از بابت املای انگلیسی تجدید شدم. تابستان را شروع کردم به خواندن انگلیسی و از آن به بعد تا امروز که می‌بینید، مشغول حاضر کردن درسم هستم.»

24 آبان سال 1393 او بار دیگر بر اثر سکته راهی بیمارستان شد. دیگر از آن زبان شیرین و حافظه‌ی محکم، چیزی باقی نمانده است. در این لحظه که این متن نوشته می‌شود، او بهبودی نسبی حاصل کرده و به خانه‌اش برگشته است.

نجف دچار فراموشی شده است اما تاریخ هیچ‌وقت او را فراموش نخواهد کرد.

نیلوفر شاندیز
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها