مارتی، عاشقانه‌ای که نخل طلا و اسکار برد.

۶ آذر ۱۳۹۲ | ۱۶:۳۴
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 7 دقیقه

چه چیزی باعث می‌­شود فیلمی به سادگی مارتی (Marty, 1955) جزو شاهکارهای تاریخ سینما محسوب شود، کارگردانی بی­‌نقص دلبرت مان (Delbert Mann)، فیلمنامه سهل و ممتنع پدی چایفسکی (Paddy Chayefsky) و یا بازی ساده و بی­‌آلایش ارنست بورگناین (Ernest Borgnine در تاریخ سینما کم‌­اند فیلم­‌هایی که این‌گونه به سادگی فیلم «مارتی» بتوانند دل تماشاگران سینما را به‌دست آورند، شاید بسیاری از ما با شخصیت­‌های این فیلم هم‌ذات­ پنداری کنیم، اما فراموش نکنیم که آن‌که باید بیاید روزی خواهد آمد، حتی اگر مانند مارتی 33 ساله باشد.

مارتی پیلتی (Marty Piletti) قصاب 33 ساله و مهربانی است که همه­‌ی برادر و خواهرهای کوچک‌تر از خودش ازدواج کرده­‌اند و به تنهایی با مادرش زندگی می­‌کند. مادر مارتی و همه­‌ی دوستان و آشنایان همیشه او را تشویق به ازدواج می‌کنند، اما مارتی با توجه به وضعیت ظاهرش (چاق و نه چندان خوش­‌قیافه) خیلی امیدوار به پیدا کردن زوج مناسب خود نیست. شبی که مارتی به اتفاق دوستش برای تورکردن دخترها به سالن رقصی رفته‌اند، مارتی با دختری به نام کلارا آشنا می­‌شود که پسری او را قال گذاشته است. کلارا نه چندان خوشگل است و نه خیلی جذاب و این آغاز آشنایی مارتی و کلاراست.

داستان فیلم بسیار ساده و سرراست است، آشنایی پسر و دختری که از لحاظ ظاهری چندان جذاب نیستند، اما هر دو انسان­‌های مهربانی هستند. مارتی از نسل دوم ایتالیایی­‌های مهاجر به آمریکاست، او در برانکس محله‌ی­ ایتالیایی‌­نشین نیویورک و در دایره‌ی بسته دوستان ایتالیایی خود زندگی می­‌کند. وجود کلارا در زندگی مارتی به او انگیزه می‌­دهد، داستان بسیار ساده‌­تر از داستان­‌های عشقی رومئو و ژولیت­‌وار است. مارتی و کلارا برای شکستن سدهای پیش‌رو تنها به عشق نیاز دارند و فقط عشق. پدی چایفسکی فیلمنامه «مارتی» را از روی نمایشنامه‌ای نوشته­ خودش اقتباس کرده است، او با فیلمنامه مارتی برنده‌ی جایزه اسکار شد. چایفسکی 2 بار دیگر به خاطر نوشتن فیلمنامه فیلم‌­های بیمارستان (The Hospital, 1971) و شبکه (Network, 1976) مجسمه اسکار را به خانه برد.

در زمانی که فیلم­‌های کارآگاهی با متن­‌های پیچیده و فیلم‌­هایی با پروداکشن­‌های عظیم در هالیوود تولید می‌­شدند، مارتی ناگهان چشم‌­ها را خیره کرد. دلبرت مان که مارتی بهترین اثر اوست، بدون هیچ‌گونه کار اضافه و خودنمایی توانست به سادگی داستانی را روایت کند تا هم‌زمان اشک و خنده را بر صورت تماشاگرانش ظاهر نماید. در دهه­‌ای که هالیوود تصور می‌کرد بازی را به تلویزیون خواهد باخت و سخت در تلاش بود تا با پروژه‌های عظیم خود عقب‌افتادگی­‌اش را جبران کند، ناگهان «مارتی» ظاهر و با اقبال عمومی روبرو شد. مارتی با داستانی سرراست، کارگردانی ساده و بدون استفاده از سوپراستار گیشه را تسخیر کرد.Marty-6-9-923

آکادمی اسکار از ذوق‌­زدگی زیاد اکثر جایزه­‌های اصلی را در حضور بزرگان سینما به «مارتی» داد، بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش اول مرد. «مارتی» نتوانست کاندیداتوری خود را در چهار رشته دیگر به اسکار تبدیل کند، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید و بهترین طراحی صحنه سیاه و سفید. مارتی فیلم­‌های بزرگی را در اسکار سال 1956 کنار زد که از آن میان می­‌توان به شرق بهشت (East Of Eden. 1955)، روز بد در بلک­راک (Bad Day at Balck Rock, 1955)، شورش بی­‌دلیل (Rebel Without The Cause, 1955) و مرد بازوطلایی (The Man With The Golden Arm, 1955) اشاره کرد.

یکی دیگر از ارکان موفقیت «مارتی» بازیگر آن ارنست بورگناین است. بورگناین همیشه یک نقش مکمل خوب بود، شاید مارتی از معدود فیلم‌هایی است که کارگردانی به بورگناین اعتماد می­‌کند و نقش اول را به او می­‌سپارد. حتی بعد از کسب اسکار هم بورگناین در هر دو نقش خوب باقی می­‌ماند، شاید فیزیک و ظاهر نه چندان جذابش در این امر موثر بود. بورگناین برخلاف بازیگران و سوپراستارهای هم‌دوره ­اش پرده را تسخیر نمی­‌کند و یا بازی بیرونی خاصی نمایش نمی­‌دهد، تنها کاری که او انجام می­‌دهد، جان دادن به مارتی است، او مارتی را زندگی می‌­کند. ارنست بورگناین خود مارتی است باورپذیر، مهربان و خوش­‌قلب. شاید کمتر بازیگری بتواند با شش دهه حضور بی‌وقفه در قریب به 200 فیلم سینمایی و تلویزیونی و سریال، کارنامه چنین پربار از خود به‌جا بگذارد. او به غیر از مارتی در فیلم‌های بزرگی هم‌چون از این‌جا تا ابدیت (From hrer To Eternity, 1953) فرد زینه­مان(Fred Zinnemann)، جانی گیتار (Johnny Guitar, 1954) نیکلاس ری (Nicholas Ray)، روز بد در بلک­راک (Bad Day at Balck Rock, 1955) جان استرجس (John Sturges)، دوازده مرد خبیث (Dirty Dozen, 1967) رابرت آلدریچ (Robert Aldrich) و شاه­ نقش همیشه به یادماندنی­‌اش با لبخندی برلب، این گروه خشن (The Wild Bunch, 1969) سام پکین­ پا (Sam Peckinpah) .

شاید در یکی از معدود اتفاقات تاریخ سینما، سینمای اروپا و آمریکا بر سر یک فیلم به توافق رسیدند. در سال 1956 دلبرت مان به خاطر فیلم «مارتی» اولین نخل طلای تاریخ سینما را دریافت کرد. (تا سال 1955 جایزه اول جشنواره کن به نام “جایزه بزرگ” شناخته می‌­شد و از سال 1956 اهدای نخل طلا آغاز شد)

Marty-6-9-922پانوشت: شاید بارها از خود پرسیده باشید که چرا اسطوره‌ی جوان‌مرگ شده‌­ی تاریخ سینما، جیمز دین (James Dean) که تنها سه فیلم در زندگی­‌اش بازی کرد، هیچ‌وقت اسکاری نبرد. جواب شما در فیلم «مارتی» و بازی ارنست بورگناین نهفته است. دو فیلم از سه فیلمی که جیمز دین در آن‌ها بازی کرد در مراسم اسکار سال 1956 حضور داشتند و جیمز دین برای بازی در فیلم شرق بهشت ساخته الیا کازان (Elia Kazan) کاندید اسکار شد، اما بازی را به بورگناین و مارتی واگذار کرد و این آخرین بازی بازیگری بود که سه فیلم بازی کرد و در ذهن میلیون‌ها تماشاگر سینما جا گرفت و بازیگری که بیش از 200 فیلم بازی کرد و نه تنها شما بلکه بسیاری از تماشاگران نسل­‌های جدید سینما در آمریکا هم، حتی نامی از او نشنیده‌­اند. تنها چیزی که می­‌توان گفت این است که سینما جادوی عجیبی در خود دارد.

نقد در نیویورک تایمز

نقد در ورایتی

صفحه مارتی در روتن تومیتو  

بهزاد طالبی
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها