مرد جوانی را در وسط اتاق بزرگی به صندلی بستهاند. دو مرد کت و شلوارپوش در گوشهای ایستادهاند . پیرمرد مو سفید نیمه طاسی وارد اتاق میشود. پیرمرد در حالیکه مشغول شستن دستهایش است میپرسد:
– امنه ؟
کسی پاسخ نمیدهد، مرد جوان به دو مرد کت و شلوارپوش نگاه میکند . پیرمرد دوباره میپرسد :
– امنه ؟
– با من داری صحبت میکنی ؟ مرد اسیر میپرسد .
– امنه ؟
– چی امنه ؟
– امنه ؟
– منظورت رو نمیفهمم . نمیتونم بگم امنه یا امن نیست، مگه اینکه بدونم دقیقا راجع به چی حرف میزنی ؟
– امنه ؟
– اول بگید ببینم چی امنه ؟
– امنه ؟
– آره امنه ، خیلی امنه. آنقدر امنه که باورت نمیشه.
– امنه ؟
– نه اصلا امن نیست. خیلی خطرناکه. مواظب باش.
پیرمرد ابزار آلات دندانپزشکی را به قصد شکنجه بر روی میز پهن میکند و شکنجه را شروع میکند و دوباره میپرسد:
– امنه ؟
شاید هجو این صحنه را در فیلم “دیگه چه خبر؟” ساخته تهمینه میلانی دیده باشید، صحنهی عجیبی است با دیالوگی تاریخی. تقابل دو غول بازیگری سینمای دنیا داستین هافمن (Dustin Hoffman) و سرلارنس اولیویه (Sir Laurence Oliveir) در فیلمی که نیمه اول آن به سختی میتوان داستان آن را فهمید.
جان شلهزینگر (John Schlesinger) با اسکاری که به خاطر کابوی نیمهشب (Midnight Cowboy, 1969) در جیب داشت به سراغ ساخت آخرین شاهکارش میآید، یک تریلر معمایی نیمه سیاسی، ماراتن من (Marathon Man, 1976). شلهزینگر انگلیسی برای ساخت ماراتن من به سراغ رمان ویلیام گلدمن (William Goldman) میرود و از او میخواهد بر اساس رمان خود فیلمنامهای بنویسد. حاصل همکاری گلدمن و شلهزینگر فیلمی پر از تعلیق و زیباست. فیلمنامه همچون پازلی است که شلهزینگر اجازه میدهد تماشاگر به تدریج آن را کامل کند.
نوشتن خلاصه داستان این فیلم بدون آنکه داستان آن را لو داد، بسیار کار سختی است. در نیمه اول داستان شما قطعات جدا از هم پازل را میبینید که در نیمه دوم در کنار هم قرار میگیرند و شما را شگفتزده میکنند. توماس ببینگتون لوی Thomas Babbigton Levy) معروف به بیب (Babe) دانشجوی دکترای تاریخ در دانشگاه کلمبیا در حال نوشتن تز خود در مورد دوران مککارتیسم است. پدر بیب در همین دانشگاه استاد تاریخ بوده که در دوره مککارتیسم از دانشگاه اخراج میشود و متعاقب آن خودکشی میکند. برادر بزرگتر بیب، داک در سازمانی به نام دیویژن (The Division) کار میکند. ماموریت او انتقال الماسهای یک نازی فراری به نام زل (Szell) به فرانسه است. داستان زمانی پیچیده میشود که برادر زل در تصادفی در محلهی یهودینشین نیویورک کشته میشود. زل از محل اختفایش در اوروگوئه به نیویورک میآید تا به وضعیت داراییهایش که در صندوق امانات بانکی است سر و سامان دهد و به این ترتیب بیب درگیر داستانی میشود که هیچ اطلاعی از آن ندارد.
داستان بسیار ساده است اما روش روایت آن ما را دچار سردرگمی میکند. زمانی که زل از بیب میپرسد: امنه؟ ما هم مثل بیب نمیدانیم منظور او چیست. شلهزینگر به خوبی میتواند تعلیق داستان را به ما منتقل کند و زمانی که در میانه فیلم با یک دیالوگ 1 دقیقهای ما گمان میکنیم که به همهی رازهای فیلم دست پیدا کردهایم و همهی گرهها گشوده شدهاند، هنوز شلهزینگر آسهایی در آستین دارد تا ما را حیرتزده کند و زمانی داستان جالبتر میشود که شکار به شکارچی تبدیل میشود.
به عقیده من ویلیام گلدمن فیلمنامهنویس عجیبی است. او در 35 سالگی از روی رمان موفق خودش این فیلم را اقتباس کرده است، اما او یک رماننویس حرفهای نیست او یک فیلمنامهنویس است. گلدمن 7 سال قبل برای فیلمنامه شاهکار دیگری به نام بوچ کسیدی و ساندنس کید (Butch Cassidy And The Sundance Kid, 1969) برنده جایزه اسکار شده بود و همچنین در همان سالی که گلدمن با ماراتن من در اسکار حضور دارد، فیلمنامه دیگر او همه مردان رئیسجمهور (All The President’s Men, 1976) برنده اسکار میشود.
یکی از نکات قابل تامل این فیلم حضور دو بازیگر بزرگ با دو سبک متفاوت روبروی هم است. داستین هافمن از بازیگران و شاگردان اکتورز استودیو (Actors Studio) و سرلارنس اولیویه از شکسپیرینهای کهنهکار تئاتر لندن بود. اولیویه همیشه از تحقیرکنندگان متد اکتینگ بود. روزی سر صحنهی فیلمبرداری این فیلم، برای بازی در یک صحنه مشترک هافمن برای آمادگی بیشتر کیلومترها میدود تا خستگی و آشفتگی در صورت و بازیش ظاهر شود؛ میگویند اولیویه با دیدن این صحنه به هافمن نزدیک میشود و میگوید:«پسر چرا به جای این کارا سعی نمیکنی، بازی کنی!!؟» اینکه کدام یک در این فیلم توانسته است صحنه را از دیگری بگیرد را به قضاوت شما واگذار میکنیم, اما باور کنید هیچ چیز جذابتر از تماشای نبرد غولها نیست. داستین هافمن کاندید 7 و برنده 2 جایزه اسکار، سرلارنس اولیویه کاندید 11 و برنده 1 جایزه اسکار برای بازیگری.
شاید بعد از دیدن این فیلم شما هم مثل من به این نکته که به این فیلم در آکادمی اسکار، با فقط یک کاندیداتوری بیاعتنایی شده، ایمان بیاورید. اما فراموش نکنید در مراسم اسکار سال 1977 فیلمهایی مانند همهی مردان رئیسجمهور ساخته آلن جی پاکولا، شبکه (Network) سیدنی لومت، راکی (Rocky) جان جی. اویلدسن، و راننده تاکسی (Taxi Driver) مارتین اسکورسیزی حضور داشتند.