ماراتن من؛ امنه‌؟

۱ آبان ۱۳۹۲ | ۲۱:۵۲
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 6 دقیقه

مرد جوانی را در وسط اتاق بزرگی به صندلی بسته­‌اند. دو مرد کت و شلوارپوش در گوشه­‌ای ایستاده‌­اند . پیرمرد مو سفید نیمه طاسی وارد اتاق می­‌شود. پیرمرد در حالی‌که مشغول شستن دست‌هایش است می‌پرسد:

–         امنه ؟

کسی پاسخ نمی­‌دهد، مرد جوان به دو مرد کت و شلوارپوش نگاه می‌­کند . پیرمرد دوباره می­‌پرسد :

–         ­امنه ؟

–         با من داری صحبت می‌­کنی ؟ مرد اسیر می‌­پرسد .

–         امنه ؟

–         چی امنه ؟

–         امنه ؟

–         منظورت رو نمی‌فهمم . نمی‌تونم بگم امنه یا امن نیست، مگه این‌که بدونم دقیقا راجع به چی حرف می‌­زنی ؟

–         امنه ؟

–         اول بگید ببینم چی امنه ؟

–         امنه ؟

–         آره امنه ، خیلی امنه. آن‌قدر امنه که باورت نمی‌­شه.

–         امنه ؟

–         نه اصلا امن نیست. خیلی خطرناکه. مواظب باش.

پیرمرد ابزار آلات دندان‌پزشکی را به قصد شکنجه بر روی میز پهن می­‌کند و شکنجه را شروع می‌کند و دوباره می­‌پرسد:

–         امنه ؟

شاید هجو این صحنه را در فیلم “دیگه چه خبر؟” ساخته تهمینه میلانی دیده باشید، صحنه­‌ی عجیبی است با دیالوگی تاریخی. تقابل دو غول بازیگری سینمای دنیا داستین هافمن (Dustin Hoffman) و سرلارنس اولیویه (Sir Laurence Oliveir) در فیلمی که نیمه اول آن به سختی می‌­توان داستان آن را فهمید.

جان شله­زینگر (John Schlesinger) با اسکاری که به خاطر کابوی نیمه­‌شب (Midnight Cowboy, 1969) در جیب داشت به سراغ ساخت آخرین شاهکارش می­‌آید، یک تریلر معمایی نیمه سیاسی، ماراتن ­من (Marathon Man, 1976).  شله­زینگر انگلیسی برای ساخت ماراتن­ من به سراغ رمان ویلیام گلدمن (William Goldman) می‌­رود و از او می‌خواهد بر اساس رمان خود  فیلمنامه‌­ای بنویسد. حاصل همکاری گلدمن و شله­زینگر فیلمی پر از تعلیق و زیباست. فیلمنامه هم‌چون پازلی است که شله­زینگر اجازه می‌­دهد تماشاگر به تدریج آن را کامل کند.

نوشتن خلاصه داستان این فیلم بدون آن‌که داستان آن را لو داد، بسیار کار سختی است. در نیمه اول داستان شما قطعات جدا از هم پازل را می‌­بینید که در نیمه دوم در کنار هم قرار می­‌گیرند و شما را شگفت‌­زده می­‌کنند. توماس ببینگتون لوی Thomas Babbigton Levy) معروف به بیب (Babe) دانشجوی دکترای تاریخ در دانشگاه کلمبیا در حال نوشتن تز خود در مورد دوران مک­‌کارتیسم است. پدر بیب در همین دانشگاه استاد تاریخ بوده که در دوره مک­‌کارتیسم از دانشگاه اخراج می­‌شود و متعاقب آن خودکشی می­‌کند. برادر بزرگ‌تر بیب، داک در سازمانی به نام دیویژن (The Division) کار می­‌کند‌. ماموریت او انتقال الماس‌­های یک نازی فراری به نام زل (Szell) به فرانسه است. داستان زمانی پیچیده می­‌شود که برادر زل در تصادفی در محله‌­ی یهودی­‌نشین نیویورک کشته می‌شود. زل از محل اختفایش در اوروگوئه به نیویورک می­‌آید تا به وضعیت دارایی‌هایش که در صندوق امانات بانکی است سر و سامان دهد و به این ترتیب بیب درگیر داستانی می­‌شود که هیچ اطلاعی از آن ندارد.

داستان بسیار ساده است اما روش روایت آن ما را دچار سردرگمی می­‌کند. زمانی که زل از بیب می­‌پرسد: امنه؟ ما هم مثل بیب نمی­‌دانیم منظور او چیست. شله­زینگر به خوبی می­‌تواند تعلیق داستان را به ما منتقل کند و زمانی که در میانه فیلم با یک دیالوگ 1 دقیقه‌­ای ما گمان می­‌کنیم که به همه­‌ی رازهای فیلم دست پیدا کرده‌­ایم و همه‌­ی گره­‌ها گشوده شده‌­اند، هنوز شله­زینگر آس‌­هایی در آستین دارد تا ما را حیرت­‌زده کند و زمانی داستان جالب­‌تر می­‌شود که شکار به شکارچی تبدیل می‌­شود.

به عقیده­ من ویلیام گلدمن فیلمنامه‌­نویس عجیبی است. او در 35 سالگی از روی رمان موفق خودش این فیلم را اقتباس کرده‌ ­است، اما او یک رمان­‌نویس حرفه‌­ای نیست او یک فیلمنامه­‌نویس است. گلدمن 7 سال قبل برای فیلمنامه شاهکار دیگری به نام بوچ کسیدی و ساندنس کید (Butch Cassidy And The Sundance Kid, 1969) برنده جایزه اسکار شده بود و هم‌چنین در همان سالی که گلدمن با ماراتن­ من در اسکار حضور دارد، فیلمنامه دیگر او همه­ مردان رئیس­‌جمهور (All The President’s Men, 1976) برنده اسکار می‌­شود.MarathonMan-1-8-923

یکی از نکات قابل تامل این فیلم حضور دو بازیگر بزرگ با دو سبک متفاوت روبروی هم است. داستین هافمن از بازیگران و شاگردان اکتورز استودیو (Actors Studio) و سرلارنس اولیویه از شکسپیرین­‌های کهنه‌­کار تئاتر لندن بود. اولیویه همیشه از تحقیرکنندگان متد اکتینگ بود. روزی سر صحنه‌ی فیلمبرداری این فیلم، برای بازی در یک صحنه­ مشترک هافمن برای آمادگی بیشتر کیلومترها می­‌دود تا خستگی و آشفتگی در صورت و بازیش ظاهر شود؛ می­‌گویند اولیویه با دیدن این صحنه به هافمن نزدیک می­‌شود و می­‌گوید:«پسر چرا به جای این کارا سعی نمی­‌کنی، بازی کنی!!؟» این‌که کدام یک در این فیلم توانسته است صحنه را از دیگری بگیرد را به قضاوت شما واگذار می­‌کنیم, اما باور کنید هیچ چیز جذاب­‌تر از تماشای نبرد غول­‌ها نیست. داستین هافمن کاندید 7 و برنده 2 جایزه اسکار، سرلارنس اولیویه کاندید  11 و برنده 1 جایزه اسکار برای بازیگری.

شاید بعد از دیدن این فیلم شما هم مثل من به این نکته که به این فیلم در آکادمی اسکار، با فقط یک کاندیداتوری بی­‌اعتنایی شده‌، ایمان بیاورید. اما فراموش نکنید در مراسم اسکار سال 1977 فیلم­‌هایی مانند همه‌‌ی مردان رئیس­‌جمهور ساخته آلن جی پاکولا، شبکه (Network) سیدنی لومت، راکی (Rocky) جان جی. اویلدسن، و راننده تاکسی (Taxi Driver) مارتین اسکورسیزی حضور داشتند.

MarathonMan-1-8-921

نقد راجر ایبرت

نقد در نیویورک تایمز

نقد در ورایتی 

بهزاد طالبی
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها