برخط داستان از آمریکا تا جنگ کره: رمان « خشم » اثر فیلیپ راث

۱۲ آبان ۱۳۹۳ | ۱۳:۴۳
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 5 دقیقه

نیلوفر شاندیز در بر خطِ داستان، این هفته خوانندگان شبگار را، با رمانِ خشم آشنا می­‌کند. رمان « خشم » با ترجمه‌ی فریدون مجلسی ، در 190 توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است .

«بزرگتر از احساسات باش . این را من از تو نمی‌خوام . زندگی می‌خواد . و‌گرنه احساسات مثل سیل تو را از جا می‌کنه و می‌بره .»

رمان « خشم » اثر فیلیپ راث داستان پسر قصابی یهودی است که در نیمه قرن بیستم می‌خواهد درسی بخواند که تحقیر بچه قصاب بودنش، کم سوادی خانواده‌اش ، شکاف نسل‌ها ، عصیان بلوغ و یهودی بودنش را در جامعه جبران کند. او می‌خواهد وکیل شود. رابطه­‌اش از ابتدا با پدرش، بعد‌ها با دوستان هم‌دانشگاهی‌اش و در نهایت عشق زندگی‌اش در همین شکاف­‌هاست. در همین اثنا به محاکمات مک کارتی و فاشیسم و غیره هم اشاره دارد. جاهایی از کتاب بر اساس واقعه‌ی تاریخی‌ای نوشته شده است . مثلا استفاده از سرود ملی چین که طی جنگ جهانی دوم در سراسر جهان به وسیله کسانی که در مبارزه علیه امپراتوری ژاپن متحد چین بودند خوانده می‌شد و یا استفاده از سخنرانی برتراند راسل زیر عنوان « چرا مسیحی نیستم ».

«مادر قوی بود و تقریبا تا صدسالگی زندگی کرد، هر چند زندگی او نیز ویران شده بود . روزی نبود که به عکس قاب شده یادگاری فارغ التحصیلی دبیرستان تنها پسر برازنده‌اش روی میز گوشه‌ی اتاق ناهار‌خوری نگاه نکند و با صدای بلند و لحنی محزون و گریان از شوهر فقیدش نپرسد که «چرا آن‌قدر پاپی او شدی که از خانه برود؟ یک لحظه خشم کردی و ببین چه کرد‌! و حالا کجاست؟ مارکوس خواهش می‌کنم در باز است به خانه برگرد!»

فیلیپ راث در سال 1933 در نیوجرسی آمریکا متولد شد و ادبیات خواند‌. او در دهه 90 پشت سر هم جوایز ادبی را برنده می‌شد . در تمام آثارش در پشت رمان داستانی به تاریخ سیاسی و اجتماعی آمریکا هم اشاره و کنایه دارد‌. او در سال 2014 نیز نامزد دریافت نوبل ادبیات بود که موفق به دریافت آن نشد. او نخستین نویسنده زنده آمریکایی است که مجموعه آثارش از سوی کتابخانه آمریکا منتشر شده‌ است.

کتاب خشم یکی از آثار پرفروش او محسوب می‌شود . او علاوه بر تحلیل مسائل جامعه در آن دوران (سال‌های 1950 ) به تحلیل موشکافانه و روانشناسانه‌ی شخصیت در نیمه قرن بیستم می‌پردازد . در همان میان به نژادپرستی و روند تاریخی نیز اشاره می‌کند و حتی  جنگ فراموش شده‌ی کره و قربانیان آن.

«دانشگاه از نظر من خوب بود. در آغاز زندگی دوران کمال ، پیش از آنکه همه چیز ناگهان آنقدر مشکل شود استعداد فراوانی برای راضی بودن داشتم. این استعداد را در تمام دوران بچگی داشتم … در آغاز نهار خوردن با آن‌ها مرا به هیجان می‌آورد زیرا آن‌ها ایرلندی یا ایتالیایی بودند و در نظر من نه فقط رده تازه‌ای از نیوآرکی‌ها بلکه رده تازه‌ای از نوع بشر بودند .»khashm-11-8-931

او را نویسنده‌ی پست مدرن می‌دانند اما آثارش یاد‌آور دو نویسنده‌ی کلاسیک روس است: در پرداخت طنز آمیز و انتقادی شخصیت‌ها و مکان‌ها و رفتار‌ها یادآور گوگول به خصوص در کتاب مردگان زرخرید‌، و در تحلیل روانی و توصیف احساسات و دلهره‌ها و بیم‌ها‌ی انسانی یاد‌آور داستایوفسکی در جنایات و مکافات است. (از مقدمه‌ی مترجم)

« اولیویا هیچ نگفت؛ حتی نمی‌خواست نگاهی به سویم بی‌اندازد . نمی‌خواست دیگر کاری به کار من داشته باشد‌. دریافتم که او را از دست خواهم داد ، و آن هم نه به خاطر اینکه والدینش طلاق گرفته بودند بلکه به خاطر اینکه والدین من طلاق نگرفته بودند. با اینکه بارها با خودم گفتم که بدون او آسوده‌تر خواهم بود و این‌که دلیل مِی‌خواری‌اش همانی بود که چنان سرویسی را به من داد‌، باز هم نمی‌توانستم از فکر کردن به او دست بردارم‌. ا ز او می‌ترسیدم . من هم به اندازه‌ی پدرم بد بودم. من هم پدرم بودم. او را در نیوجرسی، در حصار نگرانی و پریشان از برحذرداری‌های هراسناکش رها نکرده بودم، خودم در اوهایو به او تبدیل شده بودم . »

کتاب با الهام از شورش دانشجویی آغاز می‌شود و در یادداشتی نهایی با شورش دیگری پایان می‌یابد. مارکوس، قهرمان نویسنده، دوست دارد فقط درس بخواند و کار کند؛ در هیچ دار و دسته‌ای داخل نشود؛ پا به کلیسا نگذارد؛ هرچه زودتر با بالاترین نمره‌ها فارغ‌التحصیل شود؛ مانند همسالانش به هر قیمتی شده در جنگ ۱۹۵۱ کُره زنده بماند.

« من این بازی را که ادی دوست داره دوست ندارم ، اون محیطی که را که اون دوست داره من دوست ندارم . من به زندگی سطح پایین علاقه‌ای ندارم مادر. من به چیزهایی علاقه دارم که مهم باشن. من کسی نیستم که خودم را در یک سالن بیلیارد سرگرم کنم. اما ببین تا این حد می‌توانم توضیح بدم که چی هستم و چی نیستم . دفعه‌ی دیگه هم رفتار خودم را توجیه نخواهم کرد. فهرستی  از صفات خودم به مردم ارائه نخواهم کرد و به احساس احمقانه‌ی وظیفه‌شناسی خودم اشاره نخواهم کرد .

پدرم سالن بیلیارد را به دنبال من گشته بود‌، به فکرش خطور نکرده بود که به مرکز شهر برود و در کتابخانه عمومی دنبال من بگردد‌، دلیلش این بود که در کتابخانه سر کسی به خاطر خوره بیلیارد بودن با ضربه چوب بیلیارد شکافته نمی‌شود و در آنجا برای کسی که نشسته و به خواندن بخشی از انحطاط و سقوط روم اثر گیبون مشغول باشد یعنی همان کاری که من از ساعت شش آن شب می‌کردم چاقو نمی‌کشد . »

رمان « خشم » با ترجمه‌ی فریدون مجلسی ، در 190 توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است .

نیلوفر شاندیز
0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه‌ها