مترجم کتاب وجدان زنو مرتضی کلانتریان است و کتاب 472 صفحه است و چاپ دوم آن در سال 1383 بوده با قیمت 3700 . در بر خط داستانِ شبگار، با وجدان زنو همراه شوید.
«به اعتقادات پدرم بازگشتم و برای مدتی طولانی مذهب زمان بچگیام را پذیرفتم. تصور میکردم که پدرم میتواند بشنود. آهسته به او میگفتم که تقصیر من نبود بلکه تقصیر دکتر بود. دروغ دیگر کمترین اهمیتی نداشت، چون او همه چیز را میفهمید و من هم همینطور. این گفتگو با پدرم درست مثل عشقی نامشروع مدتها ادامه داشت. در پیش همه، من انجام هرگونه مراسم مذهبی را ریشخند میکردم، ولی پنهانی پرسوزترین دعاها را برای شادی روح متوفی نثار آسمان میکردم. اعتقاد واقعی، دقیقا همان اعتقادی است که انسان نیاز به تظاهر آن ندارد تا به آرامشی که نیازمند است – ندرتا – دست یابد.» (ص 73)
زنو کاسینی مردی است که روانکاوش او را وادار میکند که کتابی بنویسد، کتابی که شرح زندگی زنو است و در آن چیزهایی را بازگو میکند که فقط روانکاوش میداند. روانکاو علاوه بر جلسات متعدد گفتگو و مشاوره، به زنو توصیه میکند خاطرات خود را بنویسد. زنو به توصیه دکتر عمل میکند و نوشتههای خود را اختیار او قرار میدهد، اما مداوای خود را نیمه کاره رها میکند. دکتر برای انتقامجویی و تحریک زنو به ادامه معالجه، نوشتههای او را با افزودن یک مقدمه بر آن منتشر و در همان مقدمه اعلام میکند که حاضر است نصف عواید انتشار اثر را به زنو بپردازد، به شرط آن که او بازگردد و معالجهاش را به اتمام برساند.
زنو در شش بخش زندگیاش را مینویسد: ترک سیگار و ماجراهایش، مرگ پدر، ماجرای ازدواجش، همسر و معشوقهاش، داستان محل کارش و در نهایت روانکاوی. اما در همین اثنا از هر چیزی سخن میگوید، هر چیزی که فکرش را بکنید. طبیعت، راستی، دروغ، مستی، خیانت، خواب و صدها مطلب دیگر. او در مورد همهی آنها نظراتی دارد که گاهی با وجدانش در تعارض است و جنگ بین او و خودش تمامی ندارد .
ایتالو اسوو نویسنده ایتالیایی بیشتر اوقات از طرف منتقدان و خوانندگان نادیده گرفته میشد، میگویند اگر تلاشهای جیمز جویس برای ترجمه و چاپ این کتاب در فرانسه نبود؛ این کتاب تا الان از بین رفته بود. در کتاب آشکارا علاقهی نویسنده را به نظریات فروید میتوان دید. گرچه در فصل پایانی زنو از دست روانکاو خود فرار میکند و به پزشک مراجعه میکند. پزشک ادرار او را آزمایش میکند. زنوـ که مدتی هم در رشته شیمی تحصیل کرده ـ میگوید موادی را که درون لوله آزمایش میریزند در برابر یک کاتالیزور مشخص همیشه یک جواب مشخص میدهند، و به همین دلیل تشخیصهای مبتنی بر آزمایشات پزشکی قابل اتکا است. حال آن که در روانکاوی، که او میگوید باید آن را «ماجرای روان» نامید، «هرگز یک تصویر دوبار در ضمیر کسی پدیدار نمیشود و هرگز کلمهای به همان کیفیت سابق در ذهن تکرار نمیگردد.»
در یادداشت مترجم فارسی وجدان زنو آمده است که :«شوپنهاور معتقد است اگر به کل هستی بشر بنگریم، جز تراژدی چیزی در آن نخواهیم یافت، درحالی که اگر به جزئیات آن توجه کنیم طنز و کمدی را جلوهگر مییابیم. در وجدان زنو همین دو جنبهی زندگی انسان به نحوی استادانه ترسیم شده است.»
شخصیتی که اسوو از زنو در کتاب میسازد هیچ چیز عجیبی و غریبی نیست، زنو کلی نقاط ضعف دارد، حرف زدن زیاد و خوشبینی مفرط و ترس از پیری و شک در مورد این که خوش جنس است یا بدجنس و خیانت به همسر و یک ناخود آگاه سمج… اما وجدان حساس و آگاهی دارد، وجدانی که نمیگذارد زنو با خیال راحت زندگی کند. «بیگناهی چیزی است که انسان همیشه آرزو دارد سهم بیشتری از آن عایدش شود.» (ص269)
من به شخصه فصل ترک سیگار و مرگ پدر را از بهترین قسمتهای کتاب میدانم. اولی سرشار از طنز است و دومی یک تراژدی محض.
«به هیچ زبانی نمیتوانستم او را دلداری بدهم. ولی از اینکه خودش را بدبختترین موجود روی زمین حساب میکرد سخت جا خوردم. این دیگر مبالغه نبود بلکه دروغی آشکار بود. اگر میتوانستم کمکش میکردم ولی کاری از دستم ساخته نبود. و از نظر من اگر هم کمتر مقصر و بیشتر بدبخت بود، باز هم شایستگی کمک و همدردی را نداشت. نباید نسبت به آدمها ترحم داشت، چون اگر تسلیم چنین احساسی بشویم انتهایش نامعلوم است و جز ملال و دردسر بهرهای نصیبمان نخواهد شد. ارمغان قانون طبیعت شادی و خوشبختی نیست، بلکه رنج و بدبختی است. وقتی صیدی، صید خوش خوراک، در دام میافتد، انگلها از هر طرف هجوم خواهند آورد و اگر وجود نداشته باشند به وجود خواهند آمد.»(ص400)